عروسیمان خوب برگذار شد...
حالا در خــانه خودمان نشسته ایم و این
اولین شب آرامش مــاست ...
هنوز لباس عروس و کت و شلوار دامادی بر تن مان است،
خسته ایم،
و این شیرینی ترین خستگی دنیاست...
که پس از سال ها به هم رسیده ایم
با همان لباس عروس برمیخیزد و دو نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند
یکی بر لب من و دیگری بر لب او
چشم هایمان میخندد
میدانیم امشب چه خبر است و این شیرین ترین سیگار دنیا خواهد بود
چشم در چشم و دست در دست و چند پک عمیق و فضای خانه مه آلود میشو...
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود
و از این رویای شیرین بیرون می آیم
یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت و من هنوز
با هر نخ سیگار غرق رویای تــو میشوم ...
10:35:03
2015-07-10
نظرات شما عزیزان: