تاريخ: 15 / 1 / 1394
ساعت: 17:10باید یواشکی رفت ...
مثلا یک روز صبح به جای دانشگاه انداخت رفت ترمینال
اولین اتوبوس را سوار شد
پانزده ساعت در ولووی درب و داغان بیست و چند ساله مچاله شد.
از لای پردهی چرک تاب آبــی و از پشت پنجرهی گرد و خاک گرفته جاده را پایید
و منتظر ماند تا هوا تاریک شود و راننده بگوید :
مشهد رسیدیمـ . التماس دعا...
خدایــــی دلــــم لک زده واسه مشهد...
نظرات شما عزیزان: