اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ، خانم معلم مان میگفت فرض کنید دو تا سیب دارید ، یکی اش را میخورید ، حالا چندتا سیب باقی مانده ؟ آنقدر این کلمه برایم نامانوس و عجیب بود که نمیدانی ، فرض ؟ فرض بگیرم که دو تا سیب دارم ؟ چطور فرض بگیرم ؟ فرض را از کجا باید بگیرم ؟ یکبار از خانوم معلم مان پرسیدم ، خانوم ما نمیدانیم چطور و از کجا فرض بگیریم خانوم معلم مان خندید و گفت پسرم فرض را از جایی نمیگیرند ، فرض گرفتن یعنی خیال کردن ،یعنی فکر کنی که چیزی را داری در حالی که واقعن نداری اش ، مثل همین سیب فرض یعنی این ، یعنی خیال کنی که سیب داری ، هرچند که سیبی اینجا نیست...!!!
حالا بیست سال گذشته است و من این روزها تنها کاری که بلدم به خوبی انجامش دهم فرض کردن است . وقتی میخواهم بروم خرید فرض میکنم تو کنار من نشسته ای و با کنترل ضبط طبق معمول درگیری برای پیدا کردن آهنگ مورد علاقه ات ! وقتی دارم فیلم میبینم فرض میکنم تو همینجایی و با همان عجول بودن شیرینت ، دلت میخواهد زودتر بدانی که بالاخره ته فیلم چه میشود ! فرض میکنم وقتی که بنزین زدم ،تو پول را از کیف پول خودت به من بدهی و مثل همیشه عشق حساب و کتاب داشته باشی... فرض میکنم که قبل اینکه بخواهم از ماشین پیاده شوم برگردم سمت تو و دستی به عادت لای موهایم بکشی و یقه ام را صاف و شق و رق کنی و بعد اجازه ی رفتن صادر کنی... فرض میکنم هستی و موقعی که پشت ترافیک اعصابم بهم میریزد مثل همان موقع ها برایم شعر میخوانی و کم کم مجاب میشوم که باباجان ترافیک آنقدر ها هم بد نیست .
خانم معلم نمیدانم کجایی ، اما این روزها که میگذرد آنچنان فرض گرفتن را یاد گرفته ام که شما هم باورتان نمیشود . اما میدانی... فرض گرفتن دو عدد سیب کجا و فرض گرفتن تو را داشتن کجا... فرض گرفتن یعنی ،
فرض گرفتن یعنی که تو را داشته باشم ،
در حالی که به شدت هر چه تمام تر ندارم ات عزیز جانم...
کجـــــایی ؟؟؟؟
2015-01-22
11:31:12
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
(دنـــــیایی برای دیوانـــه های یک رو)
نظرات شما عزیزان: