دوست دارم یک شـــبه،هفتـــاد سال پیر شوم
در کنـــار خیابانی بایستم...
و تو بی آن که مرا بشناسی،از ازدحام تلـــخ خیابان عبور دهی
هفتـــاد سال پیر شدن یک شـــبه
به حس گرمی دست های تــــــو ...
هنگامی که مرا عبور میدهی بی آن که بشناسی
مـــــی ارزد
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
(دنـــــیایی برای دیوانـــه های یک رو)
نظرات شما عزیزان: