ایـــن روزها
احساس بـچـه ای رو دارم
که رفـتـه تـو کــوچــه تــا بـازی کـنــه
ولـی کــسـی بـازیــش نـمـیــده...
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
مــن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کــشیده بـــودم...
وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری...
زانــو زده بـودی ...
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
اصلن کاش گرگی می آمد
و دستان سفید کرده اش را نشانمان می داد
و در را برایش باز می کردیم !
لعنتی ! در این خانه را گرگ ها هم نمی زنند دیگر !
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته !!!
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
خدایا بالاتر از بهشتت نیز جایی هست ؟
برای این دستان پینه بسته ، برای این کوه و تکیه گاه
آری پدرم را می گویم ....
کجا را وعده خواهی داد ....!؟!
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
چند روزیست سیگار دلم را میزند :
دیگر میلی ندارم به او ،
ولی بی انصافیست
آنطور که او مرا ترک کرد ترکش کنم...
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
هر وقت دلـــــم میگرفت با دوست خوبم
"ســایه" صحبت میکردم...
آه امروز هــــوا ابریست...
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3
خـــــدای خوبـــــی بودی ،
تا قبل از اینکه بــــزرگ شوم...
دلنوشــته های یک دیوانـــه ...
منبع : جملــــــــــــــک 3